سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اولین عالمی که لقب آیت‌الله گرفت چه کسی بود؟


 

  • اولین عالمی که لقب آیت‌الله گرفت چه کسی بود؟


     
    علامه حلی که نام اصلی‌اش حسن بن یوسف بن مطهر بود در شب جمعه 29 رمضان سال 648 قمری در شهر حله به دنیا آمد. پدرش یوسف بن مطهر از متکلمان و عالمان علم اصول در حله بود. علامه چند سال بیشتر نداشت که با راهنمایی پدرش برای یادگیری قرآن به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت. سپس مقدمات و ادبیات عرب و علوم فقه، اصول فقه، حدیث و کلام را نزد پدرش و دایی‌اش محقق حلی آموخت. او در ادامه، علوم منطق، فلسفه و هیئت را نزد اساتید دیگر، به‌ویژه خواجه نصیر الدین طوسی فراگرفت و قبل از رسیدن به سن بلوغ به درجه اجتهاد رسید. علامه حلی به ‌سبب کسب فضیلت‌های بسیار در سن کم در نزد خانواده و دانشمندان به جمال‌الدین مشهور شد.
     
    پس از فوت «محقق حلی»، علامه که در آن هنگام 28 سال سن داشت مرجعیت شیعه را برعهده گرفت. ابن‌ حجر عسقلانی‌ او را «آیة فی‌ الذکاء» خوانده‌ است‌. شرف الدین شولستانی، شیخ بهایی و محمد باقر مجلسی، در اجازه‌نامه‌هایی که‌ برای‌ شاگردان‌ خود نوشته‌اند، از علامه حلی با عنوان‌ «آیت‌ الله‌ فی‌ العالمین» یاد کرده‌اند.
     
    علامه کتاب‌های متعددی در فقه، کلام، اصول و علم رجال نوشته است و با اینکه خودش در کتاب خلاصه‌الاقوال، تعداد آثار خود را 57 اثر ذکر می‌کند، هیچ یک از برآوردهای پژوهشگران تالیفات او را کمتر از صد اثر ارزیابی نکرده‌اند.
     
    سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه نوشته است: «تالیفات علامه بیش از یکصد کتاب است و من 95 کتاب او را دیده‌ام که بسیاری از آنها چندین مجلدند». او همچنین می‌گوید کتاب الروضات آثار علامه را حدود هزار کتاب تحقیقی دانسته است. میرزا محمد علی مدرس نیز در ریحانة الادب120 اثر و کتاب گلشن ابرار حدود 110 اثر برای علامه نام برده‌ است.
     
    در یک کتاب‌شناسی موضوعی، برای علامه حلی، 20 اثر در زمینه فقه، 6 اثر در زمینه اصول، 28 کتاب کلامی و اعتقادی، 8 اثر مرتبط با حدیث، 3 اثر رجالی، 3 اثر تفسیری، 23 اثر فلسفی و منطقی، 2 اثر مرتبط با دعا و مناجات، 6 اثر ادبی و 7 اثر با موضوعات دیگر برشمرده شده است.
     
    از میان این آثار، دو اثر که هر دو در میان آثار فقهی علامه حلی گنجانده شده‌اند به موضوع حج پرداخته‌اند. یکی از این آثار «المنهاج فی مناسک الحاج» نام داشته است. این کتاب به‌طور کامل به دست ما نرسیده است اما خلاصه‌ای از آن به‌صورت مقالاتی (از جمله در نسخه عربی مجله میقات حج) منتشر شده است. علامه حلی در کتاب دیگری که به موضوع حج می‌پردازد، تفصیل بیشتر مطالب را به کتاب «المنهاج» ارجاع داده و از این ارجاع چنین برمی‌آید که در این کتاب مسائل حج به همراه مستحبات و ادعیه، به تفصیل مورد بحث قرار گرفته بوده است.
     
    کتاب دیگر علامه حلی در زمینه حج، «واجبات الحج» یا «رساله فی واجبات الحج و ارکانه» نام دارد که رساله‌ای درباره واجبات حج و ارکان آن بدون ذکر ادعیه و مستحبات است و از ارجاعی که در دیباچه آن به کتاب «المنهاج فی مناسک الحاج» داده شده معلوم می‌شود بعد از آن نوشته شده است.
     
    علاوه بر این در آثار دیگر علامه حلی و از جمله در کتاب «ارشاد الاذهان الی احکام الایمان» ایشان نیز مسائل حج مورد بحث و بررسی قرار گرفته‌اند. ارشاد الاذهان از کتب فقه فتوایی شمرده شده که از طهارت تا دیات را در بردارد. این اثر به جهت جایگاه و مرتبه عالی‌اش همواره مورد توجه علما و فقهای پس از خود بوده است و بیش از پنجاه شرح و حاشیه بر آن نوشته شده است. در کتاب ارشاد الاذهان بخشی مفصل به مقوله حج اختصاص دارد و اهمیت این بخش چنان است که شیخ مرتضی انصاری اثری را با نام «کتاب الحج» که به بررسی استدلالی مناسک حج بر اساس فقه شیعه امامیه اختصاص دارد، به صورت تعلیقیه بر بخش حج کتاب ارشاد الاذهان علامه حلی به نگارش درآورده است.
     
    در ارشاد الاذهان، باب حج شامل چهار مبحث انواع حج، شرایط حج، افعال حج و لواحق حج است و شیخ مرتضی انصاری در کتاب الحج فقط بر دو مبحث اول تعلیقه نگاشته و به بررسی جوانب مختلف هر مسئله و ذکر تحقیقات و استدلال‌های فقهی خود پرداخته است.

     
    علاوه بر آثاری که از علامه حلی در زمینه حج باقی مانده است، حکایاتی نیز از ایشان در دسترس ماست که به حج مربوط می‌شود. از جمله این حکایات، حکایتی است که به دیدار ایشان با ابن تیمیه یکی از علمای بزرگ اهل سنت مربوط می‌شود.
     
    در سال 716 هجری قمری که سلطان محمد خدابنده فوت کرد، علامه به حله بازگشت و مشغول تالیف و تدریس و تربیت علما و تقویت مذهب و ارشاد مردم شد به صورتی که از هر طرف طالبان علم به سوی او شتافتند و دیگر از حله خارج نشد مگر برای حج در اواخر عمر شریفش تا این که در سال 726 رحلت نمود.

    در سفر حج با ابن تیمیه در مسجدالحرام ملاقات نمود. ابتدا ابن تیمیه او را نمی‌شناخت و از طریقه صحبت و بحث علامه بسیار تعجب نمود و از او جویای نامش شده علامه در جواب گفت: «من کسی هستم که تو او را ابن المنجس می‌خوانی» ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه در رد کتاب منهاج الکرامه، علامه را به این نام خوانده بود. از آن به بعد بین آن دو انس و دوستی حاصل شد.

    1717